از همه چیز خسته شده بود. به نظرش میرسید که زندگی چقدر ایراد دارد: دوستانش (کـه گـاهی تبـدیل به دشمنانش میشدند)، خانـوادهاش (کـه انتظـاراتش را بـرآورده نمی کردند)،
محل کارش (که محل عذابش بود) و ...
همینطور که زیر لب مشغول غُر زدن بود، مادر بزرگ از آشپزخانه صدایش کرد. بوی کیک خوشمزهای که مادر بزرگ میپخت و مهربانی صـدایش، چند لحظهای او را از فضـای ذهنیاش بیرون میآورد .
به آشپزخانه رفت. مادر بزرگ گفت: این همان کیکی است که خیلی دوست داری، اما میخواهم بپرسم آیا میخواهی مقداری روغن هم بخوری؟
با تعجب به مادر بزرگ نگاهی کرد و گفت: البته که نه !
مادر بزرگ ادامه داد: چند تخم مرغ خام چطور؟
ـ نه !
ـ آرد و جوش شیرین چی؟ چند قاشق میخوری؟
ـ مادر بزرگ! این چه سؤالهایی است که میپرسی؟ معلوم است که حالم از آنها بههم میخورد!
مادر بزرگ لبخند شیرینی زد و گفت: بله میدانم. همه این چیزهایی که گفتم، به تنهایی بد به نظر میرسند و میتوانی بگویی حالت بههم میخو رد. اما وقتی به اندازه، درست و هماهنگ با هم مخلوط شوند، همان کیک خوشمزه ای میشوند که دوستش داری.
گاهی خداوند هم به همین ترتیب عمل می کند. خیلی از اوقات تعجب میکنیم که چرا خداوند میگذارد ما چنین دوران سخت و طاقت فرسایی را پشت سر بگذاریم. اما او همه چیز را میداند. او همه این دورانهای (به ظاهر) سخت را به درستی در کنار هم قـرار میدهد و نتیجه، همیشه عالی است.
به او اعتماد کن. در راه او و به خاطر او گام بردار و ایمان داشته باش که همواره بهترینها را برایت تدارک دیده است.
واقعاهم همینطوره وماهم بایددردورانهای سخت صبرکنیم
سلام به به واقعاعالی بودعلی اقا
کاش وقتی بچه هامون میرن مدرسه بهشون بگیم:
خوشبختی یافتنی نیست ساختنی است.
چه کسی فکر میکرد خیلی زرنگ است؟
21462 بازدید
2 بازدید امروز
19 بازدید دیروز
44 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian